۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

وقتی از الله اکبر گفتن ساعت 10 خسته شدی ، به این فکر کن که

وقتی از الله اکبر گفتن ساعت 10 خسته شدی ، به این فکر کن که . . .
وقتي از الله اكبر گفتن ساعت 10 خسته شدي و وقتي از اينكه هر روز بايد بري راهپيمايي و با سكوتت بگي كه اعتراض داري به اين وضعيت وقتي به خودت گفتي يكي ديگه مي خواد رييس جمهور شه و من بايد باتومشو بخورم وقتي به كسيايي كه تو خيابون سياه پوشيدن تو اين گرما ريشخند ميزني و وقتي كسي بهت مي گه اينا همه لات و لوتن و خوش خيال و ميخوان يه كم خوش بگذرونن و تو فقط چون حوصله بحث نداري سكوت ميكني و... اينو يادت نره كه 100 ها تن از برادرات تو 
همين تظاهرات به قصد خوش گذراني!!!
كشته شدن و 2 تا از خواهرات و 6 تا ديگه از هموطنات توي كوي دانشگاه با قمه و تبر به شهادت رسيدند و حالا دارن نگات ميكنن!آره نخند دارن مي بيننت الان تو هر كاري بخواي مي توني بكني اما يادت نره كه سنگيني نگاه اونا تا آخر عمر باهاته وقتي بچه ات تو كتاب تاريخ داره قسمت كودتاي 23 خرداد رو مي خونه ميتوني با شجاعت براش از اين روزا تعريف كني اما خودت تو دلت اين حسو هميشه داري كه تو زندگيت يه ترسو و بازنده بودي يا ...

پ.ن:اونايي كه معلوم نيست كجاي ايران بازداشتن و تا حالا چه قدر شكنجه شدن و آيا زنده بيرون مي يان از اين زنداناي نا معلوم همه به خاطر راي خودشونو من و تو دارن اينجوري عذاب مي كشن!...

هیچ نظری موجود نیست: