۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

خاتمی [دوشنبه یکم بهمن 1387]: «روز بعد از انتخابات اول شما را بازدداشت می‌کنند تا یک گوشمالی به من بدهند.»


دوشنبه یکم بهمن 1387 سه و ماه و چند روز قبل از برگزاری "مراسم" انتخابات ،سیدمحمد خاتمی در نمازخانه دفتری که سیدحسن خمینی در اختیار او قرار داده، خود را در برابر جمع 80 نفره‌ای از جوانان ستاد 88 می‌بیند که یک صدا از او می‌خواهند نامزدی خود را برای انتخابات ریاست جمهوری هرچه زودتر اعلام کند.



خاتمی اما به سبک خود ابتدا از اینکه در بین جوانان حامی خود بود ابراز خرسندی کرد. در سخنان خاتمی اما تردید و نگرانی موج می‌زد. تردیدهای جدی و نگرانی‌های اساسی. تردیدهایی که اکنون می‌توان بار دیگر درباره ماهیت آنها به گفتگو نشست.

خاتمی در لابلای کلامش و به زیرکی این پیام را منتقل کرد که در صورت حضور وی در عرصه او با چه حجم از مشکلات مواجه خواهد بود. مشکلاتی که نهادهای قدرت بر سر راه او درست می‌کردند و نمی‌گذاشتند خاتمی به هدف خود برسد نقطه تردید او بود. اما او هیچ گاه توقع نداشت که فرد یا نهادی در درون حاکمیت از او حمایت کند. حتی وقتی یکی از جوانان از او پرسید آیا شما منتظر حمایت فلان شخصیت هستید گفت آنها چوب لای چرخ ما نگذارند حمایت پیش‌کش.

خاتمی اما چنانچه پیش از آن در دانشگاه تهران برآن پای فشرده بود از "حساسیت"هایی سخن گفت که نسبت به او وجود دارد و از اینکه باید کسی به صحنه آید که در عین تحول خواهی و نمایندگی کردن مطالبات اصلاح طلبانه نسبت به او حساسیت وجود نداشته باشد.

خاتمی به صراحت گفت که دوست دارد نخست وزیر دوران جنگ ردای ریاست را بپوشد. خاتمی با همان خنده‌ی همیشگی که تلخی روزگار بر آن موج می‌زد هشدار داد: روز بعد از انتخابات اول شما را بازدداشت می‌کنند تا یک گوشمالی به من بدهند.

در آن جلسه پرشور از جوانان اصرار بود و از خاتمی انکار. او می‌خواست به هر شکل ممکن به دوستان جوان خود این نکته را متذکر شود که بخش‌هایی از حاکمیت دیگر او را بر نمی‌تابند. 

جلسه تمام شد و همه خود را به خاتمی رساندند تا جداگانه پیام جوانان را به گوش او برسانند. در شلوغی و همهمه متوجه پرسش نشدم اما پاسخ را به درستی درک کردم:خاتمی در حالی که عصبی به نظر می آمد و در عین حال سعی می کرد سخنی نگوید که دوستان جوانش برنجند گفت:اگر ماجرای 28 مرداد تکرار شود چه باید کرد؟

از آن روزها زمان زیادی نمی‌گذرد اما فضای سرشار از هیجان آن روزها این اجازه را نمی‌داد که بدانیم چرا خاتمی چنین سخنی گفت؟اما او گفت هرچند سربسته و با ایماء و اشاره.

خاتمی نگران بود. نگرانی خاتمی از جنس عافیت‌طلبی نبود.او می‌پنداشت اگر به صحنه بیاید و پیروز شود و نتواند آرمان اصلاحات را محقق کند ،این جنبش اجتماعی ضربه سهمگینی خواهد خورد.او می‌پنداشت اگر به صحنه بیاید با حساسیت‌هایی که در بخش های رادیکال نظام وجود دارد نخواهد توانست زمام امور را در دست بگیرد.

اما خاتمی یک اشتباه داشت.خاتمی این شرایط را در صورتی متصور بود که او کاندیدای اصلاح طلبان باشد. او حساسیت‌ها را فقط نسبت به خود می‌دانست.شاید همین موضوع هم باعث شد که از نامزدی کناره بگیرد.او بر این عقیده بود که حزب پادگانی نمی‌تواند در برابر میرحسین موسوی همان باشد که در مقابل سید محمد خاتمی.

خاتمی تصور می‌کرد اگر میرحسین موسوی به صحنه بیاید با مخاطرات کمتری مواجه است و می‌تواند پس از پیروزی، آسان‌تر از خاتمی به ایفای نقش بپردازد.

از نظر آنها که در حال مهندسی نمایش انتخابات بودند خاتمی تفاوتی با موسوی نداشت. آنها حتی از موسوی احساس خطر بیشتری می‌کردند تا از سیدمحمد خاتمی. چون به خوبی می‌دانستند که موسوی سخنور نیست، نظریه‌پرداز نیست، اما استوار است. قاطع است و روی حرفی که می‌زند می‌ایستد. خطر برای آنها تفکر اصلاحی بود که نمی‌بایست جایی در حاکمیت پیدا کند و نباید پیروز "اعلام شود". 

تمام پیش‌بینی‌هایی که خاتمی برای خودش می‌کرد برای یار دیرینش میرحسین موسوی محقق شد. خاتمی می‌ترسید صبح بعد از انتخابات یارانش را دستگیر کنند.همین گونه شد و صبح روز بعد از انتخابات تعداد زیادی از یاران او و یاران میرحسین موسوی را بازدداشت کردند. خاتمی هشدار می‌داد که "اول شماها را می‌گیرند" و همین شد و هنوز جوانان ستاد 88 در بازدداشت هستند.

نگرانی‌های خاتمی به جا بود. اما او هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد که برای میرحسین هم همان اتفاقی می افتد که برای سید محمد.

اما قرار بود این اتفاق بیفتد "میر" و "سید" هم تفاوتی برای آنها نداشت.

منبع: جرس

 


هیچ نظری موجود نیست: